باز برآمد ز دلْ آوایِ من
|
پر شده آفاقْ ز غوغای من
|
ناز بس است ای بتِ زیبای من
|
خیز و بیا هانْ به تماشای من
|
وای من، ار نشنوی، ای وای من
|
تا تو توئی، من ز منی فارغم
|
از خود و از خصمِ دنی فارغم
|
زآمدنیوز شدنی فارغم
|
هم ز گدا، هم ز غنی فارغم
|
زین همه بر تست تولای من
|
جان مرا جلوه طاووسی است
|
روح مرا فره قدوسی است
|
زانکه مرا عزم زمین بوسی است
|
بر در آن، کاحمد بن موسی است
|
شاهچراغ آن شه والای من
|
مظهر حقْ آیتِ فیضِ اله
|
آن به همه پادِشَهان پادِشَاه
|
حالِ مرا در همه حالی گواه
|
شاهد امروز من بی گناه
|
هم بگنه شافع فردای من
|
سوختم ای بیخبران یار کو
|
آبی از آن قلزم زخار کو
|
ثانی منصور شدم دار کو
|
سلسله کو، حاسد غدار کو
|
این من و این لاشه رسوای من
|
در دهن من سخن مطلق است
|
لاف انالحق نه، که انت الحق است
|
حق ز انا الحق، به وجود اسبق است
|
حق که بود؟ آنکه به حق ملحق است
|
حضرت میر احمد مولای من
|
ای زده بر مه علم خسروی
|
مصطفوی، مرتضوی، موسوی
|
از تو شده بازوی ملت قوی
|
بنده من گوی که تا بشنوی
|
پاسخ هر ذره ز اعضای من
|
دوش درآمد ز در، آن ترک مست
|
مست نه از باده جام الست
|
در زدم از شوق بدامانش دست
|
گفتمش این بنده بپایم که بست؟
|
گفت سر زلف چلیپای من
|
مستی من مستی عشق خداست
|
نعره من تا حرم کبریاست
|
در همه اشیاء ز نوایم نواست
|
عالَمی از شورش من پر صداست
|
تا چه اثر بوده بصهبای من
|
خصم که بنشاند درخت عنا
|
طوبی من گشت فطوبی لنا
|
گفت دل از شوق که یا حبذا
|
بلبل شوریده زد از نو نوا
|
موج زد این بحر گهر زای من
|
ای عدوی دون، من اگر کافرم
|
کافرِ عشق رخ آن دلبرم
|
در ره او هرچه رسد بر سرم
|
گر همه تیغ است، به جان می خرم
|
گو بزن ای یار دلارای من
|
بنده شها جز تو پناهیش نیست
|
وز تو جز امید نگاهیش نیست
|
در صف محشر که گواهیش نیست
|
در بر حق گو که گناهیش نیست
|
عاشق (شوریده) شیدای من
|